دل نوشته های سعید تاجیک

ايتازهجوانِقدكمانم خونِكفنَتبُردهاَمانم باشُستنِدستوبازويِتو ... گوياكهبهلبرسيدهجانم باشُستنِزخمِگونهيتو ... بندآمدهفاطمه،زبانم باشُستنِمويِسوختهيتو ... ميسوزماگرزندهبمانم باشُستنِپهلويِنگارم ... رَفت دل نوشته های سعید تاجیک...

آقا بيا تصويرِ دنيا را عوض كُن
اي بيكران ، معنايِ دريا را عوض كُن
يا واژه هايِ شعر من را زير و رو كُن ...
يا حسّ و حالِ اين غزل ها را عوض كُن
يا عشق را تفسير كُن ؛ اي معنيِ عشق ...
يا معنيِ ( مجنون و ليلا ) را عوض كُن
آه اي طبيبِ روضه هايِ فاطميّه ...
حالا بيا و حالِ زهرا را عوض كُن
حالِ علي بد مي شود با ديدنِ در
در را عوض كُن ؛ حالِ مولا را عوض كُن

دل نوشته های سعید تاجیک...

باخزانِخودَتايبهارِمن ... بيقراممكنايقرارِمن درميانِلشگرِمغيرهها ... درغلافافتادهذوالفقارِمن ايپناهِبيكسيهايِعلي ... بينقنفذهابمانكنارِمن حضرتِمشكلگشاهستمولي ... سختافتادهگرهبركارِمن ازهمانروزيكهافتاد دل نوشته های سعید تاجیک...

بيقرامكهقرارمبيقرارِفاطمست غُصّهدارمكهنگارمغُصّهدارِفاطمست انتظارمجلوهايازانتظارِفاطمست ندبههايمندبههايِقلبِزارِفاطمست يوسفِماپردهدارِآنمزارِفاطمست   برتقاصِدرددستودردِبازوميرسد برتقاصِزخمِسينه،زخمِپه دل نوشته های سعید تاجیک...

آشفته  گشته  رويِ  او  مانندِ  زهرا دارد  ورم  بازويِ  او  مانندِ  زهرا خاكي  شده  آن  چادرِ  زهراييِ  او خورده  لگد  پهلويِ  او  مانندِ  زهرا سيلي  تمامِ  صورتِ  او  را  به  هم  زد شد  گونه  و  ابروي دل نوشته های سعید تاجیک...

قبل از ظهورِ جاوِدانش امتحان دادقبل از همه پیغمبرانش امتحان دادوقتی بلا تقسیم شد ، او مادری کردمادر به جایِ شیعیانش امتحان دادوقتى على را یك تنه آورْد خانه ...شهر مدینه قهرمانش امتحان دادزهرا سراپا ، دل نوشته های سعید تاجیک...

دستم به جز علی به کسی رو نمی زند
قلبم ز کودکی ، بدون او نمی زند
ألحق ، جهان بدونِ علی هست جهنم و ...
ألحق بهشت با نجفش مو نمی زند
حق با علی باشد و قطعِ یقین ؛ که حق ...
هر جا علی هست ، حرفِ ترازو نمی زند
هر کس که  آینه ی صبر  و غیرتش علیست
در تنگنایِ حادثه ؛  زانو نمیزند
مَردی نگفت در وسط کوچه ها کسی ...
در پیشِ مرد ؛ لطمه به بانو نمیزند !
این روزها پرستوی مجروح مرتضی
از دردِ شانه ، شانه به گیسو نمیزند

دل نوشته های سعید تاجیک...

 

مادر به زمین خورد و‌ زمین خورد حسن
تا خانه ، خودش فاطمه را بُرد ، حسن
هر لحظه که اسم کوچه آمد ، لرزید
در کودکی اش پیر شد و مُرد حسن

دل نوشته های سعید تاجیک...